خدایا
خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من رویگردانی
و اینک باز به سوی تو آمدم تا اندکی از درد درونم را برایت باز گویم
و خدایا تو بهتر میدانی آنچه درونم است تنهایی و بی کسی ام را دیده ای
دربه دری و آوارگی ام را و هزارو یک درد که بزرگترینش ناامیدی است
خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم
صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم
خسته شده ام خسته خسته...
چقـــــــــــــدر دیـــــــــــر فهمیــــــــدم
کـــــــه مخـــــــــــاطب “خـــــــــــاص” مـــن متعــــلق بــه “عـــــــــــام” بــــود . . .!
.
.
مـــن لبخند مـــی زنم ،
از تـــه دل مــی خندم ، گاهــی مست مـــی کنم …
تــا همــه بدانند بــی تــو ملالـــی نیست !!!
اما دلــم مـــی گویـــد چــه ناشیانـــه تمــرین مـــی کنی هــر لحظــه
(شکســته نـــشدن) را .. !!
.
.
.
.
به بعضیا باید بگی :
عزیزم حتی اگه “خدا” خودش بیاد پایین واسه تضمینت یا شیطانو
بفرسته واسه به گردن گرفتن تقصیرت ، دیگه فایده نداره !
“خراب شد تصویرت”
.
.
.
.
میخواهم عوض شوم … چرا باید دلتنگ باشم ؟
تو باید دلتنگ شوی … می خواهم آن سیب قرمز بالای درخت باشم
در دورترین نقطه … دقت کن رسیدن به من آسان نیست !
اگر همتش را نداری آسیب به درخت نرسان
به همان سیب های کرم خورده روی زمین قانع باش !
.
.
.
.
.
.
من
خسته
تنها
افسرده
گیر افتاده بین روزمرگی های لعنتی
و چیزی که دیگران از من تو ذهنشون ساختن
شاد
شنگول
عاشق خل وچل بازی
سرزنده
سرزنده
سرزنده
چه قدر سخته غرق جمعیت بودن در عین تنهایی . . .
.
.
.
خدایا…
خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !
شب بیا باهم بریم سراغشون ….
من نشونت میدم ؛
تو ببخششون … !!!
.
.
.
گنجشکانی که رد تو را دیروز،
درخت به درخت و خیابان به خیابان،
دنبــال کرده اند … خــدا میدانــد چه دیده اند،
که دیــگر جیکشــان درنمیـــآید !!
.
.
.
گآهی وقتــــ ها…
دلتـــ میخوآهـــد…
یکی را صدآ کنی و بگویی:
“سلــــآم…می آیی قدم بزنیم؟!…”
گآهی…
آدم چه چیز هآی ســــــآدـهـ ای را ندآرد…
.
.
.
گفته بودم می کشمش آخر!
امروز…
دم غروب…
وقت اذان…
دلم را با اشک آب دادم
رو به قبله خواباندمش
یک…
دو…
سه…
تمام شد!
دیگر بهانه ات را نمی گیرد!!
.
.
.
بــه هـــرکــــس مـــی گـــویـــم “تـــــو“
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
“تـــــــو”
نـــمــی شـــود… !
.
.
.
خدایـــــــــــــــا
مگه بهم نگفتی حق انتخاب داری پس چرا انتخابم در اغوش دیگریست
.
.
.
مـن…!
مـرا که میـشنـاسـی؟!
خـودمـم…
کسـی شبیـه هیچـکس!
کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…
مهـربـان، صبـور، کمـی هـم بهـانـه گیـر …
اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ، منـم همـان حـوالـی ام
.
.
.
می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی
“تـعطیــل است” و بچسبانی
پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز
بکشی دست هایت را زیر
سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی، در
دلـت بخنــدی به تمام
افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با
خودت بگویـی :
****بگذار منتـظـر بمانند ****
.
.
.
ساده لباس بپوش!
ساده راه برو !
اما در برخورد با دیگرام ساده نباش!!
زیرا سادگیت را نشانه میگیرند!
برای درهم شکستن غرورت…
قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
بــــــــدون تـــــو یعنی همین ...

.

.
.
.

.
.
.

.
.
.
وقتی نگات میکنه ولـ ـــــــــی چیزی نمــــــیگه
وقتی تو نگاش میکنی و اون روشو برمیگـ ـــــــــــردونه ازت
د لامصـــــــب بغلـــش کن دیگــــــــ ـــــــه ...
.
.

.
.
.

.
.
.
که دوست داری یکی کنارت باشه،
محکم بغلت کنه
بذاره اشک بریزی تا سبک بشی
بعد آروم تو گوشت بگه:
دیوونه چته؟!
من که باهاتم..

.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
کمـی مـکث کنـد و بگـویـد :
خـوبـی ؟
آن وقـت چیــزی نـمـی گـویـم ...
فقــط از گریـه مـنـفجــر مـی شـوم !

.
.
.
.
.
تا به تو نزدیکتر باشم
این روزها . . .
" خیال "
تنها راه با تو بودن است !

.
.
.
اینکه قلبم شکست به درک...
اینکه تنها شدم هم به درک...
اصلا دلمم شکست به جهنم!
ولی این منو آتیش میزنه که خودمو زنده گذاشتی
تا جلوی این شکسته ها شرمنده شم..

.
.
.
تو که باشی...
غروب های دلگیر پاییز هم
دلچسب می شود....
این روزها آرزویم همین است
یک شبی...
همه ی خودم را در آغوش تو پیدا کنم

روی دیوار
روی سایه ایـــــ که به جا مانده از تو
چشــــم می کشم و دهانی که بخندد
به این همه تنهایی و انتـــظار ...
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می کشد






همه ماهر شده اند
یک نفر هزاران نفر را با هم دوست دارد !
اما من …
ناشیانه
به یک نفر دل میبندم
هزاران بار
پــــلاک
کوچـــه ، حـــتــــی آدرس
خانـــــه ام را عـــــوض کــرده ام
چه فایــــده ،
یــــاد تــــــــــــــو
در پــــرت تــــرین خیـــابـــان های
این شـــهــــر هـــم مـــــرا به راحــتــی
پـــیــــدا می کـــنـــد….
وقتی تـو نیستی
چقدر دل تنـگ می شوم گاهی خیلی زیاد…
و این دلتنگــی می بردم تا ترس.
یک ترس دائمی ک نکند این دلتنگی ها
همیشگی بشود..؟!
.
.
خسته ام ازجنس قلابی آدمها!
هی فلانی!
راهت رابگیروبرو….
حوالی ماتوقف”ممنوع”است….
چه ساده بودم
آن هنگام که می پنداشتم
شکستن دل کسی
ناگوارترین حادثه ی عالم است.
امروز که دلم شکست
عالمی تکان نخورد
به سادگی خودم می خندم !!
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ، عاشق تو بودن !


.
.
پر از اشکم ولى میخندم ب سختى…
ب قول فروغ ک گفت:
شهامت میخواهد سرد باشىو گرم بخندى…!
سخت توی دنیا کسی پیشت نباشه،
تنها باشی.
ولی…
سخت تر از اون اینکه…
همه پیشت هستند…
ولی …
احساس تنهایی کنی.


تنهایم......
اما دلتنگ آغوشی نیستم
خسته ام......
ولی به تکیه گاه نمی اندیشم
چشمهایم تر هستند و قرمز
ولی رازی ندارم
چون مدتهاست دیگر
کسی را خیلی دوست ندارم...
دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش ،
نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه ...هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابـــــد شنیده خواهد شد .
" سهراب سپهری "

میان هر نفسی که میکشم همهمه ای است از همه پنهان …
اما از تو چه پنهان ؟
میان هر نفسی که میکشم تـــو هستی که میکِشم تو را ، که میکُشی مرا …
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟؟
.
.
.
اگر کسی رو خیلی دوست داری امتحانش نکن که ببینی اون چقدر دوستت داره !
اول خودتو امتحان کن ، ببین تحملش رو داری بفهمی دوستت نداره ؟؟؟
هوا را هر چقدر نفس بکشی ، باز برای کشیدنش بال بال میزنی . . .
عین تو ک هرچقدر باید باشی ، باز باید باشی . . .
می فهمی چ می گویم ؟
بودنت مهم است عشق من ، همین . . .
و چه زیبا گفت فروغ :
تنها صداست که میماند . . .
و امان از صدای ” تو ” که ابدی شد در گوش من !
با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز،امیدوارم لحظات خوبی رو توی وب من بگذرونید.
دوستان عزیزم لطفا تا جایی که میتونید واسم نظر بگذارید تا با استفاده از نظرات
کارآمد شما به رفع نواقص وب بپردازم.
خیلی ممنون از همکاریتون.
آروین زارعی
به درک که باران نیامد
خودم
با همین چشمهایم
…
حافظه ی کوچه پس کوچه های قلبم را
از بی عابری
خواهم شست…
من از بچگی باید کارگردان می شدم ٬ هرکسی به من میرسد بازیگر است
دلتنگم برای تو ، زندگی ام فدای تو ، این قلبم هدیه ای ناقابل ، تقدیم به تو.
نفس کشیدنم مدیون توام ، من گرفتار توام ، به خدا تا آخرین نفس وفادار توام.
.
.
تا چشمانت را دیدم دلم لرزید
تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید
پرنده ی تنها از قفس دلم پرید
قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ، سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید.
.
.
عاشق گلی هستیم که سالها در جستجوی او گشته ام ،
با چشمهای خیس به او رسیدم
او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود ، مثل قلب من پر پر و شکسته نشود.
در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید ،
تا وقتیکه مردم با نام او رهسپارم کنید !
از این شاخه به آن شاخه پریدی ، از این قلب رفتی و به قلبی دیگر نشستی
عین خیالت نیست که دلم را شکستی، انگار نه انگار که روزی با هم عهدی را بستیم!
مگر یادت نیست به هم قولی را دیدیم، قراری گذاشتیم
حرف از زندگی بود ، از عشق که بگذریم حرف از وفاداری بود!
تو خودت این را خواستی که خاطره هایمان بسوزد ، عشق همینجا در قلبمان بمیرد
خیلی سخت است چشمهایم دستت را در دستان غریبه ای دیگر ببیند!
......
من دلم گرفته
هر چه می روم نمی رسم
رد پای دوست
کوچه باغ عشق
سایبان زندگی کجاست ؟
.
.
.
امشب که محتاج تو ام جای تو خالی است
فردا که می یایی به سراغم نفسی نیست
.
.
.
بدون که همیشه چشم انتظارم ، بدون که تو خیالتم تنها نیستی
بدون که یه جایی یه کسی همه ی دنیاش تو هستی
اینو بدون که با فاصله ها هرگز کمرنگ نمی شی
.
.
.
عشق یعنی پاک ماندن بسیار
آب ماندن در مسیر انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری ، افتادگی

دوسـت دارم بارها مـزه ی لـبانت را بچـشم !
طـعم تلخی دارد !
اما هـمین که با شـیرینی لبانم حـل میشود دلنشین است . . .
چـشمانت را دوست دارم
چـشمانی که به رنـگ عـمق شـب است
و این شـب چـقدر مـرا آرام میکند !
صـدای مـردانه ات دلم را میلرزاند
گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند . . .
دسـتان بزرگ و قوی ات
مـرا یاد یک واژه می اندازد
و آن هم ” امـنیت ” است . . .
آآغـوشت همچون دریـایی پـر تلاطم است
و مـن
چـقدر غـرق شدن در این دریـا را دوست دارم . . . !
تـ ـو فـقط مـرد من بـمان
و مـن
هـم قـول میدهم تا ابـد
بـانوی تـمام لحظاتت باشم . . .
.........................
......................
..............................